۱۳۹۵ اسفند ۳, سه‌شنبه

پارساشمردگی و زنجیرۀ نجات                                  


نچه گذشت:
در چهار ماه گذشته، به بررسی آموزه های مختلف مرتبط به نجات پرداختیم و از جوانب گوناگون رستگاری الهی را که کار خداست وارسی کردیم. به مسائل اساسی در این مسیر نظری داشتیم. به تعریف ارادۀ انسان پرداختیم. به آموزۀ حاکمیت الهی نگاهی داشتیم؛ ارتباط این دو را بررسی کرده، به گناه اولیه رسیدیم؛ خاستگاه کتاب مقدسی و تعریف الهیاتی آن را توضیح دادیم. بعد به آموزۀ گزینش الهی نگاهی انداخته، آیات مربوط بدان را تفسیر کردیم؛ اعتراضات به آن را پاسخ داده، تولد تازه را وارسی نمودیم. در ادامه به آموزۀ پارساشمردگی رسیدیم و الان بیشتر از یک ماه است که روی این آموزه توقف کرده، از زوایای گوناگون آن را تفتیش می کنیم.
بعد از اینکه تعاریف ابتدایی آموزۀ پارساشمردگی را معرفی کردیم، از دو هفتۀ گذشته در مرکزیت این آموزه، به آموزۀ نجات شناسی اشاره کردیم؛ اساسا این ادعا را که آیا این آموزه مرکزی است یا نه، تحلیل کرده، به برداشتهای گوناگون و تعاریف متنوعی که در این زمینه موجود بود اشاره کردیم. در نهایت، تا بدین مرحله به این نتیجه رسیدیم که آموزۀ پارساشمردگی، تشبیهی که فدیه را تشریح می کند نیست؛ بلکه این آموزه، توضیح دهندۀ فدیه ای است که خدا برای ما تهیه نموده است. نیز این آموزه، یکی از باورهای مهمی است که پولس رسول توجه بسیاری به آن نموده، در الهیات او، تمرکز زیادی به آن اختصاص داده شده است.
پارساشمردگی و زنجیرۀ نجاترساشمردگی و زنجیرۀ نجات
امروز می خواهیم به ارتباط آموزۀ پارساشمردگی با زنجیرۀ نجات بپردازیم.
زنجیرۀ نجات(1):
پیشْ برگزیدگی، دعوت موثر، تولد تازه، ایمان، توبه، پارساشمردگی، فرزندخواندگی، تقدیس، جلال.
دیدگاه های مختلف:
در خصوص زنجیرۀ نجات هم نگرشهای متنوعی وجود دارد؛ برخی معتقدند که اساسأ چیزی به نام زنجیرۀ نجات، و ارائۀ ترتیب منطقی برای نجات،خاستگاه کتاب مقدسی ندارد و در نتیجه، ارتباط بین این زنجیره و پارساشمردگی نیز بی مورد است.
برخی این آموزه را در آغاز این زنجیره قرار می دهند به نوعی که، تولد تازه و ایمان، پس از پارساشمردگی وارد صحنه می شود.
برخی هم معتقدند که اعتقادنامه وست مینستر، اتحاد با مسیح را پیش از پارساشمردگی قرار داده است و بنابراین، تقدم اتحاد با مسیح، می تواند تنشی را در ترتیب زنجیرۀ نجات ایجاد کند. پرسشی که برای برخی در این خصوص مطرح می شود این است که چگونه می شود با مسیح متحد شد، اگر نخست پارسا به حساب نیاییم؟ در طیف دیگر الهیات اصلاحات، الهیات لوتری، معتقد است که اتحاد با مسیح، نتیجۀ پارساشمرده شدن شخص است ؛ بنابراین نمی تواند اتحاد با مسیح را بر پارساشمردگی مقدم دانست.
الهیات اصلاحات، در طی تاریخ از اینکه از زنجیرۀ نجات برای بررسی و ارائۀ عناصر نجات استفاده کند، مشکلی نداشته است. زنجیرۀنجات، ابزاری بوده است تا عناصر مختلف نجات که پیشتر بدان اشاره کردم، از هم تشخیص داده شده، ترتیب منطقی آن قابل فهم گردد.
خاستگاه زنجیرۀ نجات:
خاستگاه این زنجیرۀ نجات هم از رومیان8: 30 می آید. آیه ای که به نظر می رسد برای ارائۀ این تعریف مهم است.
منتقدین به زنجیرۀ نجات:
گروه هایی هم بوده اند که این ترتیب را رد کرده اند؛ به عنوان مثال، لوئیس برکوف(2)، الهیات دان قرن بیستم، این ایده را که می توان از رومیان 8: 30، زنجیرۀ نجات را استخراج کرد، رد می کرد. هرمن ریدرباس(3)، یکی دیگر از الهیات دانان برجسته ای است که زنجیرۀ نجات را رد می کند و می گوید از این آیه نمی توان ترتیب منطقی برای نجات استخراج کرد. او دو دلیل را ارائه می دهد:
اول اینکه پولس رسول، در کتاب رومیان، الهیات نظامندی را ارائه نمی دهد، بنابراین، مقصود پولس نبوده است که برای این عناصر نظمی قائل شود؛
دوم این که اساسا، نگرش پولس در این خصوص متفاوت بوده است.
نیز کارکنیان(4) معتقد است که اتحاد با مسیح در حقیقت همان پارساشمردگی است.
بنابراین، در خود الهیات اصلاحات، گروه هایی وجود دارند که خود را تابع الهیات اصلاحات می دانند، اما زنجیرۀ طلایی را اساسا رد می کنند.
برخی دیدگاه های دیگر:
گروهی دیگر هم هستند که آموزۀ پارساشمردگی را راس همۀ این عناصر می دانند و معتقدند که جایگاهی والا، تعیین کننده و مرکزی را داراست.
البته این را هم اشاره کنم که اکثر الهیات دانهای لوتری، پارساشمردگی را پس از تولد تازه و ایمان می دانند، اما افرادی هم در این گروه از خداشناسی هستند که برآنند که اگر پارساشمردگی را پس از تولد تازه و ایمان قرار دهیم، خواسته و ناخواسته، الهیات ما، پلاگیانیستی خواهد شد؛ حالا اینکه، پلاگیانیستی چیست؟ در جلسات بعدی به آن خواهم رسید، اما اگر مایل باشید، مقاله ای در این خصوص در وبلاگم درج کرده ام که کمک خواهد کرد تا با این موضع که در حقیقت بدعت است آشنا شوید؛ اساسا پلاگیانیسم(5) از نام راهب انگلیسی هم دوره با آگوستین (6)نام گرفته است؛ وی که پلاگیوس(7) نام داشت، گناه اولیه را یعنی تاثیرات گناه آدم بر نوادگانش را رد می کرد.
پس این گروه معتقد است که باید به طور حتمی، مقام پارساشمردگی را پیش از تولد تازه و ایمان قرار داد در غیراین صورت، پارسایی بر اساس ایمانِ به تنهایی، مخدوش خواهد شد. البته بسیاری از اصلاحگران با این سخن موافق نیستند و می گویند که اگر این ترتیب را هم نگاه نداریم، آن آموزۀ اساسی که اصلاحات در حقیقت بر سر آن آغاز شد، یعنی پارسایی بر اساس ایمانِ به تنهایی، مخدوش نخواهد شد.
یادآوری مهم:
اجازه بدهید این را به عزیزانی که شاید تمام تصویر را نمی بینند بگویم که تقدیس، یا زندگی پارسایانه، یعنی بخشی که رفتار مسیحایی ما را برای زندگی مقدسانه شامل می شود، قسمتی عمده و مهم از الهیات اصلاحات به شمار می رود؛ پس این تهمت بی جا و بی موردی که در واقع مغالطه ای(8) هم بیش نیست، و می خواهد بگوید که الهیات  اصلاحات، بی بند و باری را ترویج می دهد، عاری از حقیقت است. تقدیس، بخش جدا نشدنی الهیات اصلاحات است و در طی تاریخ اصلاحات، ما جنبشهایی هم داشته ایم که تاکید آنها به زندگی مقدسانه، چیزی کمتر از رهبانیت قرون وسطی نبوده است.
در قلمرو اصلاحگران، تا الان آثار الهیاتی جدی و وسیعی در باب زنجیرۀ نجات، آنطور که شایسته است و انتظار می رود، ارائه نشده است، اما افرادی بوده اند که در این قسمت صحبتهای مفیدی کرده اند.
دیدگاه هاج:
ای ای هاج(9)، در کتابی این پرسش را مطرح می کند: در اعمال و بکاربستن فدیه بر انسان گناهکار، کدام یک از اینها، نخست انجام می پذیرد؛ پارساشمردگی یا تولد تازه؟
او این مطلب را که اصلاحگران، مقام پارساشمردگی را پس از تولد و ایمان می دانند، تایید می کند، اما در این میان بر این مسأله هم تاکید می کند که فدیه، با آموزۀ اتحاد با مسیح نیز مرتبط است، و فواید و برکاتی که شخص در اتحاد با مسیح دریافت می کند از این قرارند:
اول: رابطۀ انسان گناهکار با خدا تغییر می یابد؛
دوم: شخصیت و اخلاقیات وی دگرگون می شود؛
سوم: تغییری که در تولد تازه آغاز شده، در نهایت از طریق فرایند تقدیس، به کمال می رسد.
او اضافه می کند که کفارۀ مسیح و نیکویی وی، دلیل تولد تازه است و بر اساس ایمان وی، شخص گناهکاری که تولد تازه یافته است، با کفاره و نیکویی مسیح وارد ارتباط می گردد، به معنایی دیگر،توسط آنها عادل شمرده می شود. او می گوید شخص، برای دریافت پارسایی باید نخست به نوعی سهمی در مسیح داشته باشد و با او به نوعی وارد رابطه و یا نوعی اتحاد گردد، تا در نهایت با او متحد شده، در وضعیت پارسایی قرار گیرد. هاج، به نوعی هم اتحاد با مسیح را پیش و به نوعی پس از عادل شمردگی می داند. آیا می توان وضعیت دوم را تنها اتحاد خواند؟ پس وضعیت پیشین چیست؟
نیم نگاهی به قبل:
در جلسات پیشین در مورد زنجیرۀ نجات صحبت کردیم؛ اگر یادتان باشد، مسیح در باب سوم انجیل یوحنا، خطاب به نیقودیموس گفت که تا از نو مولود نشوی، تا از بالا، یعنی از خدا مولود نشوی، تا از روح خدا مولود نشوی، نمی توانی ملکوت خدا را ببینی و وارد آن گردی. بنابراین، تولد تازه، پیش نیاز دیدن و ورود به پادشاهی خداست. از طرفی دیگر، در گفته های مسیح و رسولان اینطور مشهود است که شخص برای دریافت فدیۀ بشر، باید نخست ایمان آورد؛ این گفته به آن معناست که ایمان آوردن، لازمۀ در وضعیت مناسب با خدا بودن است. یعنی، برای اینکه در حضور خدا عادل خوانده شویم، باید ایمان آورده و توبه کنیم. عادل شمردگی، جدا و بدون ایمان، میسر نیست.
دو گزینه:
با توجه به بیاناتی که کتاب مقدس در اختیار ما می گذارد، دو گزینه روبروی خود داریم.
نخست: کتاب مقدس، ترتیب منطقی برای انجیل قائل نیست و هر کدام از آنچه که در خصوص آن صحبت کردیم، تنها تشبیهاتی هستند که فدیه را تشریح می کنند.
دوم: این عناصری را که در زنجیرۀ نجات مطرح شده است، ترتیبی منطقی را به ما نشان می دهند که به وسیلۀ آنها، انجیل را بهتر می فهمیم.
اما در جلسه ای که دو هفته پیش داشتیم، گفتم که تشبیه دانستن پارساشمردگی و یا عناصر دیگری که به فدیه مرتبط است، اشتباه است و دلایل کافی کتاب مقدسی برای تثبیت چنین مدعایی وجود ندارد.
تنها گزینۀ صحیح:
بنابراین تنها گزینه ای که برای ما باقی است، تشخیص و فهم ارتباط این عناصر برای فهم بهتر انجیل است. عدم رعایت این ترتیب نجات، در نهایت باعث می شود، که جایگاه تقدیس و عمل انسان و واکنش نجات یافته در برابر نجات دهنده، در جایگاهی قرار گیرد، که کار کامل مسیح را مخدوش کرده، فیض نجات بخش مسیح را رد و فرایند نجات را عملی معرفی کنیم که اساسا بر روی تلاش انسان بنا شده است؛ دقیقا کاری که کلیسای کاتولیک و یا سنتهای دیگر الهیاتی مانند پلاگیانیست ها انجام می دهند.
نقد دوباره:
برخی از منقّدین ، بر این مسأله که می توان از رومیان 8: 29- 30، زنجیرۀ نجات را بنا کرد و این ترتیب را استخراج نمود، اعتراض کرده اند و می گویند که اگر این آیات، زنجیرۀ طلایی را توضیح می دهند، بنابراین حتما باید پولس تقدیس را نیز ذکر می کرده است. پس اگر چنین است، به چه جهت زنجیرۀ نجات ذکر نشده است؟
پاسخ نقد اخیر:
لازم است که دائم به خود یادآوری نماییم که موقع مطالعۀ کتاب مقدس، از یاد نبریم که زبان الهیات نظامند با زبان کتاب مقدس و نحوۀ بیان و تشریح الهیات در استفاده از ابزار الهیات نظامند، با زبانی که کتاب مقدس با ما ارتباط برقرار می کند متفاوت است. باید ابزاری را که در دست ما است، ابزاری که به داده های کتاب مقدس نظم می بخشد با روشی که کلام با ما سخن می گوید یکی ندانیم. به وسیلۀ این ابزار است که متوجه می شویم که پولس ترتیبی را در رومیان 8 بیان می کند و به وسیلۀ همین ابزار است که عناصر را از هم تشخیص می دهیم و تفاوت آنها را ذکر می کنیم. توجه به این نکته هم اهمیت دارد که پولس رسول، تمام ترتیب نجات را در یک آیه ارائه نمی دهد.
دقت فرمایید:
الهیات نجاتی را که پولس ارائه می دهد از دو بخش تشکیل شده است که می توان آن را به طور توسّعی، دو برهۀ زمانی یا دو بخش از تاریخ نامید. این مفهومی است که پولس بر یکی از آنها تمرکز زیادی دارد؛ به انگلیسی به آن می گویند already but not yet یعنی: هم اکنون اما نه فعلا ؛ به این مفهوم که بُعد اکنون نجات، یعنی آن زمانی که این طرف مرگ، یا این طرف وضعیت جلال ما است. چون جلال یافتن ما در آینده اتفاق خواهد افتاد، یعنی در زمان آینده. بنابراین، پولس به مفهوم نجات، در این طرف وضعیت جلال یافتن ما تمرکز دارد(زمان حیات ما) تا در زمان جلال یافتن ما(در آینده و پس از مرگ). به عبارتی دیگر، وضعیت نجات ما، در این ور زمان، یا پیش از جلال یافتن ما، تقدیس است.
نکتۀ مهم:
اجازه بدهید این مطلب را به شما یادآور بشوم که هر وقت در مورد این زنجیره صحبت می کنیم و این عناصر نجات را بررسی می کنیم، منظور و هدف، تفکیک این عناصر نیست، بلکه فهم منطقی فرایند نجات است. منظور ما این نیست که می توان این عناصر را یکی بدون دیگری داشت، به عنوان مثال، منظور این نیست که شخص می تواند عادل شمرده شود، اما در فرایند تقدیس قرار نگرفته باشد. تشخیص این دو آموزه(عادل شمردگی و تقدیس) از هم به معنی تفکیک از یکدیگر نیست و احتمالآ هر دو در یک زمان، هنگام تولد تازه اتفاق می افتند.
در الهیات اصلاحات، اتحاد با مسیح، بستر ترتیب نجات است. در فصل 25 اعتقادنامۀ وست مینستر، آمده است:» کليساي جامع که نامرئي است شامل تمام برگزيدگان مي باشد که تحت فرمانروائي مسيح يعني رأس کليسا متّحداً جمع شده‌اند و يا جمع خواهند شد.  کليسا بدن مسيح و عروس او مي باشد و پُري خداست که همه را در همه پُر مي سازد.»(10) در حقیقت این اعتقادنامه ، در فصول پیشتر، به تشریح محتوای زنجیرۀ طلایی می پردازد تا اینکه در فصل 255 ، اتحاد با مسیح را به نمایش گذشته، این حقیقت را انعکاس می دهد. اما در مقابل، در الهیات لوتری، اتحاد با مسیح را نتیجۀ عادل شمردگی می داند و بنابراین برای این وضعیت، ترتیبی در زنجیرۀ طلاِیی نجات قائل است.
حرفِ من:
دوستان عزیز، وجود این زنجیرۀ طلایی، این ترتیب نجات و نگرش منطقی ما به عناصر نجات، به ما کمک می کند تا جایگاه اعمال را در فرایند رستگاری پیدا کنیم. اگر این ترتیب را رد کنیم و نگرشی منطقی به ترتیب این عناصر نداشته باشیم، آنگاه جایگاه و ترتیب اعمال در این فرایند مشخص نخواهد بود و اگر اعمال، پیش از عادل شمردگی فرض شود، آنگاه نجاتِ به وسیلۀ اعمال، اساس انجیل خواهد گشت!
ادوین کشیش آبنوس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر